Friday, March 17, 2006
Monday, March 13, 2006
پدر پیر
جناب آقای سهراب پور دیشب در 20:30 فرمودند: عده ای از دانشجویان ( که تقریبا 82.5 %)! بودند با طرح دفن
شهدا مخالف بودند و به پدر پیرشان لطف کردند. البته من دانشجویان خودم رو می شناسم و اینها دانشجویان من نبودند بلکه افراد خارجی بودند که از در کنار مسجد وارد شدند
اینجا می تونید یه سری عکس از این جریانات ببینید: http://www.advarnews.com/Gallery/1281.aspx#end
چهارشنبه سوری
بوووومممممممم ... قيييييييييژژژژژژژژژ بوووووووففففففففف ... فففففففففششششششششش
چقدر همه چيز عوض ميشه. قاشق زنی و از رو آتيش پريدن چه رسم کهنه اي شده
زردی من از تو، سرخی تو از من ... شايدم برعکس، هيچ وقت درست ياد نگرفتم
پيوست: الان فهميدم که دارن شهدا رو دفن می کنن. به قول هوشمند: دانشگاه دوباره دروغ گفت
چقدر همه چيز عوض ميشه. قاشق زنی و از رو آتيش پريدن چه رسم کهنه اي شده
زردی من از تو، سرخی تو از من ... شايدم برعکس، هيچ وقت درست ياد نگرفتم
پيوست: الان فهميدم که دارن شهدا رو دفن می کنن. به قول هوشمند: دانشگاه دوباره دروغ گفت
Friday, March 10, 2006
خاموش
گاهی وقتا آدم یه دنیا حرف قلنبه شده داره ولی حتی یه کلمه هم نمی تونه بگه. مثلا خودم گاهی حرفامو نمی زنم شاید گذشت زمان همه چیز رو درست کنه یا اینکه نگفتنش بهتر از گفتنش باشه
نمی دونم اینکه خودت رو اذیت کنی تا اطرافیانت اذیت نشن خوبه یا نه ؟
Tuesday, March 07, 2006
شگفتی
بياييد تا تصور که زندگی کامل و بی عيب می باشد. شما در دنيايي کامل قرار داريد. همراه با اشخاصی کامل. هر آنچه می خواهيد را برخوردار بوده و هر نوع تفريح و سرگرمی در ساعت مقررش مهّيا می باشد. در اين دنيا دارای همه چيزهايی که آرزويش را داريد هستيد. می توانيد برای هر چند سالی که مايل هستيد زندگی کنيد. تصور کنيد که پس از 200 سال، شما بر روی نيمکت تميز و در مقابل يک چشم انداز فوق العاده زيبا نشسته و با خود فکر مي کنيد:"عجب يکنواختی کسل کننده اي! نياز به هيجان دارم." ا
در اين لحظه ناگهان متوجه يک تکمه قرمز رنگ در مقابل خود می شويد که بر روی آن نوشته شده است : شگفتی
اگر تکمه را فشار دهيد وارد يک تونل سياه شده و از دنيايی که الان در آن هستيم سر در می آوريد
"از کتاب " مکتوب
پيوست: خدايييييش( قابل توجه هژير، با کسره زير خ!!) ا