شبانه ها

Saturday, July 28, 2007

اینجا خارج است

من اگه قرار بود اينجا زندگی کنم در وبلاگم تخته می شد. آخه اينجا همه چيز کاملاً عادی می گذره. يعنی زندگی روزمره روی يه خط صاف و منظم پيش مي ره، هيچ هيجان خوب يا بدی توش نيست (برعکس برنامه های تلويزيون که از يه نخود يه برنامه پر هيجان و گريه زاری و احساساتی و اينا می سازن!)

Wednesday, July 18, 2007

سفر


زین سفر گر به سلامت به وطن باز رسم
نذر کردم که هم از راه به میخانه روم
( بعدش هم: سر خوش از میکده با دوست به کاشانه روم)!!
1

Sunday, July 15, 2007

برنامه کودک

يادمه اون وقتا که ما برنامه کودک می ديديم همش مجری برنامه می گفت جلو تلويزيون نشينيد، از تلويزيون فاصله بگيريد که چشاتون خراب نشه. ولی حالا ديگه اصلاً از اين حرفا نمی زنن. حالا يا بچه ها با فرهنگ شدن يا صدا و سيما بي خيال چشای بچه ها شده

Tuesday, July 10, 2007

اين کشورای چشم باريک

ديشب تو اخبار نشون می داد که تو يکی از اين کشورای چشم باريک ( چين، ژاپن، تايلند ،... ) ماهی رو در حالی که هنوز زنده است می پزن و زنده می خورن. تصاويرش فجيع بود. نمی دونم اين مردم چرا انقدر سنگ دل و کثافت هستن. يه بار يه مغازه کره اي رفتم، جهنم! هر آشغالی رو می خوردن. خون خوک و خون گاو رو فريز کرده بودن و می فروختن. حالم بهم خورد

.

پيوست: تازگی ها يه خواننده پيدا شده به اسم" راستين " که بهترين آدما براش کار می کنن: ايرج جنتی عطايی، اردلان سرفراز، فريد زولاند . آهنگاشو اينجا می زارم اگه دوس داشتين گوش کنيد:

گل من

خوشم

Saturday, July 07, 2007

طفلکی

نمی دونم چرا آدما وقتی شرايط بدی دارن يا مثلاً مورد ظلم واقع شدن همش می گن: "نمی خوام دل کسی برام بسوزه"، "نياز به دل سوزی ندارم".

احساس می کنم اين يه جور ژسته. ژست اراده، ژست قدرت يا نمي دونم يه چيزی تو اين مايه ها. مگه اشکالش چيه؟ چه عيبی داره دل کسی واسه آدم بسوزه؟ من خيلی وقتا دلم می خواد دل کسی به حالم بسوزه يا مثلاً يکی بهم بگه:" آخی، طفلکی!"

Tuesday, July 03, 2007

آجر




Even an ordinary brick wants to be something... something better