شبانه ها

Sunday, July 30, 2006

شورای صنفی یا مافیا - قسمت دوم

استعفای فريدون طاهری : بعد از اينکه تنی چند از هوشياران به جريانات شک کردند، فريدون طاهری به ظاهر تصميم گرفت از اين باند مخوف استعفا دهد.لازم به ذکر است که خانواده مادر فرد مذکور از فئودالهای معروف رشت بوده اند. وی پيش از اين به شورای صنفی دانشگاه نيز راه پيدا کرده بود. اين صحنه سازی و عوام فريبی با پادرميانی حميد پرنيان و حميد شکاری ( سال ورودی آنها در دست نيست!) که مبالغی به عنوان دست خوش دريافت کرده بودند فيصله پيدا کرد

هژير دبيری: لازم به ذکر است که درآمد حاصل از فعاليت های اين گروه خشن به حساب فردی معلوم الحال به نام هژير دبيری ( از نوادگان هژبر !) واريز می شد و او نيز با دريافت سهمی به عنوان حق السکوت و پورسانت با آنها همکاری می کرد. اين شخص چندی پيش در همين وبلاگ سعی کرد خود را تبرئه کند ولی کور خونده!! هژير پس از اندک زمانی صاحب يک لپ تاپ شد

اردو غرب: برای تابستان امسال برنامه اردوی غرب کشور توسط اين شورا چيده شد. اين افراد می خواستند هزينه اتوبوس را از دانشگاه دريافت کنند ولی دانشجويان را با قاطر و ساير چارپايان به اردو ببرند. البته اين نقشه با درايت مسئولان محترم دانشگاه ،که هميشه بيدار و در صحنه هستند، نقش بر آب شد

به دليل تقارن با فصل تابستان فعلاً اطلاعی از فعاليت های جدید اين سازمان در دست ندارم

پيروز و سربلند باشيد

Saturday, July 22, 2006

شورای صنفی یا مافیا

شورای صنفی دانشکده از چندی پيش ( يادم نيست دقيقاً چندی پيش؟!) برای دوره جديد شروع به کار نمود. با سرکردگانی چون حميد شکاری ، حميد پرنيان و اعضای فعال فريدون طاهری و هوشمند حسن نيا ، مسئول امور مالی (!) رضا محمدی و ساير اعضا

در ابتدا فعاليت های اين باند زير زمينی مشخص نبود ولی بعد از تحقيقات اينجانب و مشاهده موارد مشکوک کم کم پرونده پر از ابهام اين افراد برملا می شود

اردوی آهار: در اين اردو مبالغی چند از دانشجويان ( قربانيان جاه طلبی وطن فروشان) گرفته شد. درست پس از اين اردو که از امکانات زير صفر برخوردار بود و در مکانی صعب العبور برگزار شد، فريدون طاهری صاحب يک لپ تاپ شد

همچنين حميد شکاری که از اعضای ثابت اين شورا است تمام اجناس مغازه بالنو را خريد و به تن کرد

افرادی چون هوشمند حسن نيا و حميد پرنيان خود را درويش مسلک نشان می دهند و هنوز اطلاعی از دارايی آنها در دست نيست

... ادامه دارد

Saturday, July 15, 2006

تو اگه بودی چی کار می کردی؟

چند سال پيش تو کلاس زبان بحث اين شد که اگه مي دونستی که تا چند وقت ديگه می ميری فرصت باقيمانده رو چی کار می کردی؟ يکی گفت: می رفتم برای مجلس ختمم گل سفارش می دادم. يکی ديگه گفت: کارهايی رو که از ترس جونم انجام نمی دادم، انجام می دم مثل پرش از ارتفاع. يکی گفت کارهايی که برام ممنوع بود انجام می دم مثل استفاده از مواد مخدر
هر چی فکر می کنم که من چی کار می کنم چيزی به ذهنم نمی رسه. شايد زندگی هر روزه ام رو ادامه بدم. سعی می کنم بيشتر با کسانی باشم که دوستشون دارم. کلی کتاب نخونده و فيلم نديده هست!! شايد می رفتم شمال و تو طبيعت غرق می شدم. نميدونم، واقعاً نمی دونم

تو اگه بودی چی کار می کردی؟ شايد می رفتی جهانگردی، می رفتی يه جایي که کسی رو نمی شناسی و فرهنگش برات غريبه اس!ا

Sunday, July 09, 2006

چی کار کنم؟

: یه چیزی رو نمی فهمم
مبارزه کردن منو از بین می بره یا مبارزه نکردن؟

Wednesday, July 05, 2006

برگی از خاطرات

دوشنبه 8 خرداد 85
امروز هیچ خبر خاصی نبود. چیزی برای نوشتن ندارم
!